green book فیلمی که که قبل از برنده شدن اسکار آن را نمیشناختم. ولی قبل از این اتفاق در لیست دانلودم وجود داشت. شاید دلیل این که در لیست دانلودم وجود داشته فقط پوستر زیبا اون بوده.

green book فیلمی است که هر مخاطبی آن را میفهمد و به احتمال زیاد از دیدن آن احساس پشیمانی نمیکند. شاید بگید این که این فیلم جایزه بهترین فیلم سال را برنده شده باعث بشه در نظر من تاثیر داشته باشه ولی بد نیست که این رو بگم سال ۲۰۱۷ که فیلم moonlight برنده بهترین فیلم شد و من بعد از برنده شدنش فیلم رو دیدم و اون رو اصلا لایق برنده شدن اسکار نمیدونستم. در حالی که برنده اسکار سال پیش یعنی the shape of water رو که قبل برنده شدنش هم دیدم و هم خوشم اومد. امسال این فیلم رو دیدم و نه تنها خوشم اومد که به یکی از فیلم های مورد علاقه من هم تبدیل شد.

شاید مهمترین دلیلی که باعث شد این به فیلم های مورد علاقه ام بپیونده اینه که صفات زیادی رو کنار هم دیگه داره که شاید هر چند تاش رو توی فیلم های دیگه پیدا کردم اما همه اون ها رو توی یک فیلم نه.

صفاتی که به اکثر سکانس های فیلم محتوای خوب تزریق میکنه. اگرچه اکثر این محتوای خوب فقط به دو کاراکتر اصلی این فیلم تزریق شده در حالی که کاراکتر های دیگه مثل همسر تونی یا دو نوازنده همراه دان و تونی که حتی از کمبود دیالوگ رنج می بردن تزریق نشده ولی نقاط قوت این فیلم خیلی بیشتر است که این نقطه ضعف در مقابل ان ها خیلی کم به چشم میاد.

فیلم با معرفی تونی شروع میشود. مردی خانواده دوست با فرهنگی دوست داشتنی(که البته نژاد پرست است). مردی که برای پول در اوردن دست به هر کاری میزند. و البته مخاطب او دوس دارد. نه فقط بخاطر اینکه گاهی اوقات همانند یک ابر قهرمان عمل میکند. بلکه چون حاضر است بخاطر باور های خودش بر خلاف عقاید اطرافیانش عمل کند. عزت نفس دارد و خب کل بار صفت سرگرم کننده بودن فیلم را هم به دوش میکشد.

در طرف دیگر دان با مقدمه ای بسیار عجیب و غریب و غیر منطقی معرفی میشود. اگرچه دان اصلی همان دانی است که در ادامه میبینیم ولی واقعا این که در اول فیلم اینقدر عجیب و غریب وارد صحنه میشود هنوز جای سوال است برای من. دان کسی است که انتخاب کرده وسط میدان جنگ باشد ان هم با انتخاب کردن راننده سفید پوست در حالی که میتوانست به راحتی راننده سیاه پوست بگیرد همان طول که حتی برای راهنما سفر مخصوص سیاه پوستان وجود دارد. و رفتن به تور طولانی در حالی که میتوانست درامد بیشتری را بدون رفتن به تور کسب کند. 

جنگ او محدودیت هایی است که در جامعه دارد از بازداشت شدن بی دلیل تا عدم استفاده از دستشویی و پرو کردن کت و شلوار.

در حالی که دان را در تمام مدت در حال جنگیدن و پیگیری دغدغه هایش میبینیم. شکل گرفتن دوستی تونی با او را هم با یکدیگر می بینیم. و در حالی که شکل گرفتن دوستی ان های را می بینیم فیلم پروتکلی از روابط دوستانه دو نفر را هم تعریف میکند و باز هم در همان حال نشان می دهد داشتن یک دوست با ارزش چقدر میتواند زندگی شما تغییر بدهد. نه تنها می تواند تو را از دردسر نجات بدهد بلکه میتواند به زندگی تو معنی ببخشد. دوستی که دو طرف بر روی یکدیگر تاثیر میگذارند.

و در این میان تا جایی که میتواند کلیشه زدایی میکند و در جهت واقع گرایی پیش میرد. بطوریکه در حالی که دان اجازه ندارد در یک رستوران سفید پوستان غذا بخورد بدون پیشگیری تونی از او در یک بار سیاه پوست دزدی می شد. در حالی که یک پلیس سفید پوست او را بی دلیل بازداشت می کند پلیس دیگری انها را نگه میدارد تا ان ها را از پنچری لاستیکشان با خبر کند و در حالی که دان همیشه مورد ظلم قرار میگیرد گاهی هم او بیش از حد واکنش نشان می دهد. و همین سیاه و سفید یا صفر و یکی نبودن ان از همان صفاتی است که در کنار بقیه صفات خوب دیگر ش قرار گرفته. 

و هنر فیلم همینجاست که  من رو در تمام مدت فیلم پیگیر رویداد های فیلم نگه میدارد و در طول فیلم با شخصیت دان همدلی و همذاپنداری بکنم و شیفته مرام و معرفت تونی بشوم.