Public Notes

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۶ ق.ظ امیر
درباره فیلم million dollar baby

درباره فیلم million dollar baby

Million dollar baby فیلمی که مدتی زیادی توی هادر کامپیوترم خاک میخورد و هر دفعه قبل از نگا کردنش توی گوگل درباره ش سرچ می کردم

و بخاطر اینکه ژانر بوکس بود از دیدنش منصرف میشدم. از ژانر بوکس بدم نمی‌آید اما گاهی تکراری بودنشان باعث می‌شود خیلی به طرفشان نروم

فیلم نه تنها خیلی از انتظارات من رو درباره یک فیلم ژانر بوکس برآورده کرد بلکه هر چه بیشتر پیش میرفت من رو شگفت زده تر میکرد. علاوه بر فیلمنامه و فیلمبرداری بی نظیرش و خلق اکشن هایی که نفس شما را بند می‌آورد و آدرنالین را در خون شما تزریق میکند و بازی‌های بی نقص هیلاری سونک در نقش مگی و مورگان فریمن در نقش ادی اسکراپ و بازی کم نقص کلینت ایستوود که کارگردانی فیلم را هم بر عهده دارد. درامی را مخلوطش میکند که اگر حتی همه ی صحنه‌های مبارزه درون رینگ را از آن حذف میکردیم هنوز با فیلمی طرف بودیم که ارزش دیدن داشت و دست روی مفاهیم و عناصری میگذارد که انتظار بودن آن‌ها در یک فیلم با ژانر بوکس نداریم و همه این‌ها به کنار وقتی به پای یک فیلم با این ژانر مینشینید داستان معمولاً از قبل مشخص است کل حرفی که فیلم برای گفتن دارد این است که کاراکتر داستان چگونه از نقطه A به B میرسد ولی در اینجا شاید کاراکتر اصلی ما از نقطه A به B میرسد ولی داستان به همین جا ختم نمیشود.

داستان از این قرار است که مگی شخصیت اول زن فیلم که در اوایل ۳۰ سالگی اش است و تا به آلان فقط یک پیشخدمت معمولی بوده و هست و در یک خانواده فقیر که پدرش آلان دیگر زنده نیست و مادرش که باورها و عقاید تاریخ گذشته‌ای دارد و هیچ گونه محبتی را نثار فرزندش نمیکند به دنیا آمده.

مگی از وضعیت زندگی‌اش راضی نیست و بهتر بودن را برای زندگی خودش و حتی برای خانواده اش میخواهد و راه رسیدن به هدف ش را در بوکس میبیند. او فرانکی را پیدا میکند که مربی بوکس است و باشگاهی دارد. فرانکی شخصیت اصلی مرد فیلم است. فرانکی که در دهه هفتم زندگی‌اش است گذشته پر اتفاقی داشته و شخصیت پیچیده و پر رمز رازی دارد. او دختری دارد که خیلی وقت است او را ندیده ولی هفته یکبار برای او نامه میفرستد اما همه آن‌ها خوانده نشده برگشت میخورند.۲۳ سال است که به کلیسا می‌رود و با سؤال‌های خود کشیش کلیسا را میرنجاند اد با بازی مورگان فریمن در باشگاه او کار میکند و فرانکی زمانی مربی او بوده ولی اد در آخرین مسابقه اش که ۱۵ راند طول میکشد یک چشم خود را از دست داده و به همین دلیل است که فرانکی در مدیریت مسابقه‌های شاگردانش محافظه کار است. نریشن هایی هم با صدای اد میشنویم که به روایت داستان کمک بزرگی میکند.

در قسمتی از نریشن است که اد میگوید هر بوکسوری کله شقی خاص خودش را دارد و اگر شما بتوانید آن کلی شقی را از وجودشان حذف کنید دیگر آن فرد رو نمیشود بوکسور نامید و همین تعریف برای اکثر شخصیت‌های داستان صدق میکند.

Million dollar baby فیلمی است که بعد دیدنش هنوز هم فکر شما درگیرش است. لحظاتی دارد که خالق هیجان و بغضی در گلو شماست. فیلمی است که در حالی که از پوچی دنیا و جبر محیط میگویید سعی میکند یک رابطه معنادار پدر و دختر که حتی هم خون هم نیستند رو هم به تصویر بکشد. فیلمی است که از زندگی بعد از اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میگوید.فیلمی است که به جای جواب دادن به پرسش ها پرسش هایی بدون جواب دارد فیلمی نیست که پیام یا رسالت خاصی داشته باشد. شما را همراه شخصیت هایش میکند. شخصیت‌هایی که در شرایطی قرار میگیرند که باید تصمیماتی سختی بگیرند چه شما موافق تصمیماتشان باشید یا نه.

۰۸ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۳۸ ق.ظ امیر
درباره فیلم columbus

درباره فیلم columbus

کلمبوس شاید برای مخاطب عام ساخته نشده باشد. اما اگر از مخاطبین فیلم باشید قطعا فیلمی است که مدت ها در ذهن شما ماندگار میشود. کلمبوس اولین فیلم کوگونادا است. هلی لو ریچاردسون که او را قبلا در یک نقش فرعی در فیلم the edge of seventeen دیدیم، اینجا در نقش اصلی، درخشان و پر رنگ میبینیم. به اختمال زیاد در همان دقایق اول فیلم متوجه اتمسفر متفاوت فیلم میشوید. دقایق اولی که بجای کمی پر انرژی بودن و یکسری دیالوگ برای معرفی کاراکتر ها قبل از شروع روایت داستان خیلی آرام و ساکت در دقایق اول شروع به روایت میکند. میتوان گفت کلمبوس حداقل درباره دو چیز است: رابطه آدم ها با پدر و مادرشان و معماری، شاید فکر کنید که این دو موضوع اصلا به همدیگر ربط نداشته باشند ولی کوگونادا نه تنها این دو را با هم مخلوط میکند بلکه لذت کشف دنیای معماری را که به احتمال زیاد شما آن را تجربه نکرده اید را به شما می دهد و این لذت را با استفاده از قاب های شگفت انگیر خود و مجموعه ای از دیالوگ هایی که کم کم به خورد مخاطب می دهد به مخاطب انتقال میکند.

کیسی با مادرش در کلمبوس زندگی می کند او در کتابخانه ای کار میکند و علاقمند به معماری است. کلمبوس شهری است که پر است از ساختمان هایی که توسط معماران معاصر ساخته شده. از ان طرف جین را داریم که در کره جنوبی زندگی میکند و پدر او معمار معروفی است که در آمریکا زندگی میکند. پدر او برای برگذاری یک همایش به کلمبوس می آید ولی بصورت اتفاقی به کما می رود و جین مجبور میشود از کره جنوبی به کلمبوس بیاید.

با اینکه ما حتی چهره پدر جین را هیچوقت نمیبینیم اما از رابطه او با پدرش به خوبی با خبر میشویم. همینطور شاهد رابطه کیسی با مادرش هم هستیم. همانطور که در بالا گفتم این فیلم درباره رابطه آدم ها با پدر و مادرشان است و در این جا دو نمونه رابطه را میبینیم که نه تنها بی مشکل نیستند که یکطرف رابطه در حال آسیب دیدن است و همین رابطه مشکل دار و معماری است که جین و کیسی را به هم نزدیک تر میکند. البته جین و کیسی دو نقطه مخالف در این دو ویژگی هستند بطوریکه جین از معماری متنفر است و برای پدرش اهمیتی قایل نیست بطوریکه در یک کشور دیگر زندگی میکند و یکسال است که با پدرش حرف نزده و در واقع علت تنفر او از معماری از همین رابطه مشکل دارش با پدرش است ولی کیسی علاقه مند به معماری است و اهمیت بیش از حدی برای مادرش قایل است بطوریکه حاضر است حتی آینده خودش را فدای بودن در کنارش مادرش کند.

به غیر از قاب های شگفت انگیز و خاص کوگونادا و آن اتمسفر ارام و ساکتی که کل فیلم شاهد اون هستیم و بازی درخشان ریچاردسون، شاهد یک روایت درگیر کننده و شخصیت پردازی حساب شده هم هستیم بطوریکه نه تنها حاضرید به همه حرف هایی که درباره معماری زده میشود گوش بدهید حتی به خنده دار جلوه دادن یک جمله معمولی توسط کیسی هم میخندید و احساسات پشت یک نگاه طولانی کیسی، زمانی که دوست او که در کتابخانه با او کار میکند و حرف بی ربطی به او میزند را درک میکنید.

کلمبوس ارزش یک بار دیدن را دارد اما اگر مخاطبش نباشید شاید قبل از این که فیلم تمام بشود حوصله تان سر برود اما اگر مثل من مخاطبش باشید شاید با هر بار دیدنش لذت ببرید.

۰۶ مرداد ۹۸ ، ۰۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ب.ظ امیر
Judge Morty

Judge Morty

یکی از پدیده های عجیب غریب امروز سریال ریک و مورتیه. سریالی که تو اپیزود های ۲۰ دقیقه ایش یک ساعت و نیم محتوا داره و دیوانه وار ترین ایده ها رو دور هم جمع می کنه و به شما نشون میده و بعد از دیدن همه قسمتایی که اومده مختون سوت میکشه اگر بگم گوینده ریک و مورتی یک آدمه. جاستین رویلند و این آدم تو واقعیت هم کم کسری از دیوانگی توی سریال نداره.

در حالی یکی از تفریحات این روزهام شده ولگردی توی یوتیوب، به این ویدیو رسیدم. ویدیوی که جز سریال نیست ولی صدا گذاری جاستین رویلند و انیمیشن که خیلی شبیه به سریال ولی توسط یکی از طرفداران سریال رو داره. ویدیو با یک ریتم آروم شروع میشه و تا آخر با شیب صعودی به سمت دیوانه وار بودن میره. و از همه دیوانه وار تر اینه که تو بخش کامنت همه میگن که این حرف ها توی یک دادگاه واقعی اتفاق افتاده.

لینک یوتیوب

۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۲۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر
شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۰۵ ب.ظ امیر
کتاب هایی که در سال 97 خواندم

کتاب هایی که در سال 97 خواندم

سال 97 اولین سال در زندگی منه که تصمیم گرفتم کتاب بخوانم و یکم خوندم. نکته قابل توجه اینجاست که 20 کتاب از 22 کتاب امسال رو توی تابستون خوندم. باز هم 22 کتاب در سال خوبه برای شروع اگه بتونم هر فصل امسال مثل تابستون سال پیش بخونم واقعا حداکثر کتابی میشه که تو یک سال خوند. از این 22 کتاب تعداد زیادیش رو از کتابخونه محل گرفتم و فقط 3 تاش رو خودم خریدم. با اینکه کتاب های شاهکار رو نمیشه تو کتابخونه ای که هیچ بودجه ای واسه خرید کتاب نداره و همش اهدایی پیدا کرد ولی باز هم ادم هایی هستند که کتاب های خوبشان را اهدا کنند. 

از این 22 کتاب، 5 تای آنها غیر داستانی و بقیه داستانی و زندگی نامه یا گزارش از رویداد ها هستند.

بهترین آنها از غیر داستانی کتاب سکوت، از سوزان کین میدونم. کتابی که بعد خوندن کاملش باعث شد آرامش بیشتری داشته باشم. کتاب درباره آدم های درونگراست و با واقع گرایی این مفهوم رو موشکافی میکنه و کلی هم مصداق واقعی در کنارش میاره و در کل واقعیت هایی رو میگه که خوندش واسه آدم های درونگرایی مثل من باعث آرامشه، آرامش بخاطر اینکه فهمیدم درونگرا بودن یک صفت منفی و بد نیست، در واقع کتاب یک تعریف جدید از آدم دونگرا میکند مثلا طبق کلیشه آدم درونگرا خجالتی و خونسرد است در حالی که هر آدمی میتواند این صفت ها رو داشته باشد.همچنین فقط من نیستم که بودن توی جمع چند نفره و فعال بودن واسش سخته و کلی آدم دیگه مثل من هستند. و این با خجالتی بودن متفاوته. نمیخوام کتاب رو اسپویل کنم ولی در کنار اون آرامش، کتاب این رو هم به شما میگه واسه دنیای امروزی برون گرا بودن لازمه و همچنین تعداد خیلی خیلی کمی وجود دارند که به صورت کامل درونگرا یا برونگرا باشند

توی دسته کتاب های داستانی هم بهترین کتابی خوندم اولین کتاب از سری رمان ویچر بود، هنوز بقیه رو نخوندم ولی هنگام خوندم این کتاب به شدت میل به تموم کردن و خوندن ادامه ش داشتم. ویچر یک رمان حماسی و فانتزیه. قطعا اینکه قبل خوندن کتاب بازی ویچر 3 رو انجام دادم روی اینکه به نظرم بهترین کتابی سال بود که خوندم تاثیر داره. شاید اگه از بازی لذت نمیبردم اصلا طرف کتابش هم نمیرفتم ولی واقعیت عجیب اینجاست که به نظرم تجربه ای که از کتاب ویچر داشتم لذت بخش تر از بازی ویچر بود. 

داستانی های دیگه که خوندم و خوشم اومد ایناست: ناتور دشت و فرنی و زویی از جی دی سلینجر، یک عاشقانه آرام از نادر ابراهیمی و مجموعه داستان برتر سال که اسم کتابش آخرین روز عجیب در لس آنجلس بود. ابن مشغله و ابوالمشاغل از نادر ابراهیمی به عنوان یک گزارشی از زندگی کاری نادر ابراهیمی خوب بود.

امسال سال کشف رضا امیرخانی بود. هم داستانی و هم غیر داستانی از او خوندم و واقعا حداقل کیفیتش هم من رو راضی میکنه داستانهاش همگی فرهنگ خاصی داره و غیر داستانی های اون هم جهان بینی سطح بالا. هنوز همه کتاب هایش رو نخوندم ولی امسال شش کتاب از او خواندم.

امت و امامت علی شریعتی را هم خواندم ولی الان بعد از چند ماه فقط اسمش رو یادم هست.

اثر مرکب از دارن هاردی را هم خواندم. نمیدانم چرا بقیه انقدر از این کتاب تعریف می کنن. و همیشه تو ویترین هاست. شاید هم کتاب رو نفهمیدم.

از اهداف سال 98 من اینه که حتی اگر کم ولی کل سال رو با یک فرکانس ثابت بخوانم. هدف ایده آل من هفته ای یک کتابه. ولی برای این هدف شاید مجبور بشم از دیدن فیلم و سریال و بازی های ویدیویی کمتر یا کلا کم کنم و این خودش یک تصمیم سختیه که هنوز نگرفتم. اگرچه شاید با بالا بردن پروداکتیویتی بتوانم به هر سه برسم.

متاسفانه لیستی از فیلم و سریال ها و بازی هایی که امسال دیدم و انجام دادم ندارم و خیلی دوس دارم یک آماری از اون ها هم میداشتم و خب این رو تو سال 98 انجام میدم

۱۰ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۰۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ب.ظ امیر
فصل دوم سریال mad men

فصل دوم سریال mad men

mad men سریالیه که شاید بعضی موافع هنگام دیدنش عیب هاش رو تشخیص بدم ولی با همه خوبیاش کاری میکنه که عیب هاش رو فراموش کنی. mad men سریالیه که استاد تغییر کاراکتر ها و خلق کاراکتر های حذابه و این که من مخاطب درگیر دغدغه های و مشکلات اکثر و حتی همه اون ها میشم نشونه یه محصول فوق العاده س، واقعا کاراکتری وجود نداره که احساس اضافی بودن اون حس بشه، مثلا حتی بچه های دان که گاهی اوقات اونها رو میبینیم و دیالوگ های کمی دارند اما با همون دیالوگ های کم بیشترین تاثیر روی مخاطب میگذارند. شاید درباره فصل اولش گفته بودم سریال دائم این پیام که دنیا هیچ معنایی نداره رو به مخاطب میفرسته و این توی فصل دوم هم وجود داره ولی با این وجود بعضی کاراکتر ها انگار که با این مفهوم مشکل دارند و در حال تلاش برای معنا دادن به زندگی خود هستند. هیچ کاراکتری در سریال قهرمان نیست و هیچ کدام آن ها معمولی نیستند. در واقع معمولی بودن ها در غیر معمولی بودن آن ها تعریف شده. همه آن ها ویژگی های خوب و بد دارند. بعضی مواقع احساس میکنم نویسندگان به دلیل نداشتن محتوا کاراکتر ها را در شرایطی خاصی قرار میدهند، شاید در نگاه اول واسم جذاب نبود ولی تا همینجا که اومدم اطمینان دارم به نویسنده ها که اگرچه بعضی اوقات اتفاقات غیر منطقی برای کاراکتر ها درست می کنند اما باز هم با ایده های شگفت انگیزشون آدم رو به تعجب وا میدارن. هر دو فصل پیرو یکسری مفهوم هایی هستند بصورتی که فصل اول با مفهموم خیانت درگیر بود و این فصل با هویت و تعهد.

این بعد از این که 13 قسمت 50 دقیقه رو دیدم دارم مینویسم و حافظه من جواب نمیده تا رویداد ها و اتفاق های این فصل رو بنویسم و اون ها بررسی کنم و بیشتر این حسیه که بعد تموم شدن فصل دارم. 

این ایده تو فکرم هست که در حال نگا کردن درباره ش بنویسم بجای اینکه بعد از دیدن همه قسمت ها بنویسم و شاید برای فصل سوم ش این کار رو بکنم.

۲۳ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۵۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
چهارشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۲۵ ب.ظ امیر
کراس فایر، مضخرف

کراس فایر، مضخرف

به صورت خیلی گیک و نرد مانند، سرگرمی این روز های من گیمه. اگه بخوام بازی ها رو تو دو دسته خیلی بزرگ دسته بندی کنم یکی آنلاینه یکی آفلاین این روز بیشتر آنلاین میزنم و از مزایای آنلاین پیدا کردن چندتا همبازیه. و با دیسکورد خیلی راحت میتونی با اونا ارتباط برقرار کنی چه ایرانی و چه خارجی. دیسکورد توی کشور های خارجی هم خیلی استفاده میشه. اتفاق افتاده که تا حالا با چندتا خارجی چت صوتی کنم و با اونا فورزا بازی کنم از خوبیای فورزا اینه که داشتن پینگ خوب خیلی نسبت به بازی اکشن مهم نیست.

بازی کراسفایر منتشر شد. و در یک کلمه میتونم بگم مضخرفه.  یک روز بعد از انتشارش اون رو نصب کردم و از او ده هزار نفری که پیش ثبت نام کرده بودند کلا ۳۰ نفر داخل سرور بودن. نکته جالب داشتن حالت بتل رویال بود که حتی یک بار موفق نشدم بازیش کنم چون حتی یه هیچ پلیری نبود که بازی راه بیوفته، در طول روز هم که چندباری اجراش کردم میانگین ۴۰ نفر بیشتر بازی نمیکنن. حالا همه اینا به کنار من نمیدونم اینا به چه امیدی این بازی به این مضخرفی رو تو ایران انتشار کردند. اگر اینا یه بازی رو از صفر میساختند نتیجه ش بهتر از این الان میشد. شاید گرافیک فنی واسه یک بازی شوتر آنلاین خیلی نباید شاهکار باشه تا همه بتونن اون رو با فریم ریت خوب و به راحتی اجرا کنند، اما قطعا دلیل پایین بودن گرافیک فنی این بازی این نیست. شاید هم جامعه هدفشون کسانی بوده که با ضعیف ترین سیستم این بازی رو اجرا کنند اما بد نبود برای کاربران رده بالاتر هم امکان انتخاب میگذاشتند اما مضخرف بودن این بازی فقط به گرافیک فنیش ختم نمیشه بلکه گیم پلی و صدا گذاری و انیمیشن های بازی هم این صفت رو داره. تنها نکته مثبت اون پینگ ۲۰ بازی بود که اون هم به دلیل خلوتی سرورهاشه. 

شاید پا آپدیت های پیوسته در درازمدت به یک بازی که ارزش وقت گذاشتن داشته باشه تبدیل بشه ولی خب میتونم بگم همه ی اون ده هزار نفری که پیش ثبت نام کردند بعد یک بازی بازی دیگه سراغش نمیرن. باز هم میگم که نتونستم بتل رویالش رو تجربه کنم. تو حالت بتل رویال دوربین در حالت سوم شخصه.

حالا واقعا نقاط مثبتی که تو زولا حتی به چشمم هم نمیومد برام آشکار جای یه بازی داستانی واقعا الان خالیه، مخصوصا که الان که دو سه هفته بیکارم. مخصوصا یه بازی جهان باز نقش آفرینی، از وقتی که witcher 3 رو بازی کردم به این سبک علاقه مند شدم. بد نیست که یکم هم بعدا درباره ویچر حرف بزنم چون واقعا شاهکاره.

و این هم یه عکس از استاد دریف s15 در حال دریفت.

۲۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ امیر
روزمرگی و دیگر هیچ

روزمرگی و دیگر هیچ

از اول هفته است که خودم دانشگاه را تعطیل کردم. هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده است. یک روز صبح تا ظهر را برای از بچه های پیش دبستانی که در حال بازی کردن بودند فیلم برداری کردم. این شغل من نیست، من بیشتر شبیه یه بازیکن ذخیره هستم که در مواقع لازم تعویض می شود و به میدان میرود. تجربه منحصر به فردی بود، این که یکدفعه میان چندین نفر که اکثر آن ها جنس مخالف اند، قرار بگیری و هیچ کدام از  انها را نمیشناسی و باید حداقل ارتباطی با آن ها برقرار کنی.

از اونجای که من یک car enthusiast ام. به سری بازی forza horizon هم علاقه دارم. برای منی که هنوز به صورت جدی کار نکردم و درامدی ندارم و اگر هم داشته باشم، car enthusiast تو کشوری که پراید ۴۵ میلیونه معنی نداره پس حداقل میتونم تو دنیای مجازی یک car enthusiast باشم. اولین بار نسخه سومش رو بازی کردم و واقعا تو هیچ قسمتی کم نداشت و عالی بود. نسخه چهارمش اومد و حتی وقتی که فک میکردم نسخه سومش از این بهتر نمیشه اما بهتر بود.هنوز نسخه چهارمش کرک نشده ولی از یه سایتی اکانت اشتراکی با قیمت خیلی خوب گیر آوردم و جالب اینه که با این که اشتراکیه ولی هیچ محدودیتی تو آنلاین بازی کردن نداره.

دیروز توی اینستاگرام هشتگ forza horizon 4 رو سرچ کردم، یک پست رو باز کردم دیدم ایرانیه، رفتم تو پیج ش دیدم ده کیلو فالوور داره، رفتم تو استوری هاش دیدم میگه هر کی فورزا داره بگه با هم بازی کنیم. خلاصه اینجوری شد که الان تو گروه ۳۰ نفره هستم که همه ایرانی و فورزا بازی میکنن و لطف قابلیت کراس پلتفرم با کسایی که xbox دارند هم میشه بازی کرد.

معمولا وقتی یک سریالی پیدا میکنم که منو با خودش درگیر میکنه، همشو یکضرب میبینم، دو روز پیش بود که سریال mad men رو پیدا کردم و تا الان ۱۳ قسمت فصل اول که هر کدوم ۵۰ دقیقه هست رو دیدم، البته ۷ هفت فصلی بودن سریال باعث نمیشه یک ضرب ببینمش، اتمسفری که تو سریال هست رو هیچ جای دیگه تجربه نکردم و هم اندازه سریال سوپرانوز سریال دیوانه واریه ولی خب دیوانه وار بودنش وحشیانه نیست و بیشتر پوچی دنیا رو برای مخاطب به تصویر میکشه. تغییراتی که توی کاراکتر ها به وجود میاد دقیق و حساب شده س. اگرچه تنها عیب بزرگ فصل اولش اتفاقاتی بود که قسمت اخر سریال افتاد که غیر منطقی بود ولی خب در مقابل بقیه فصل که به صورت پیوسته کیفیت خوبی داشت قابل چشم پوشیه.

از اینکه تو این چند روز هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد به همون اندازه بدم میاد که ساعت ۱۲ از خواب پا بشم. 

۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۲۴ ق.ظ امیر
درباره زولا

درباره زولا

زولا رو میشه یه بازی مثل کانتر ۱.۶ دونست که یکم بافت هاش با کیفیت تره و رنگ و لعاب داره و و زبان فارسی داره و کاراکتر هاش هم چند جمله فارسی بلغور میکنن و حالت های متفاوتی برای بازی کردن داره. بازی توی ترکیه ساخته شده ولی خب کسایی پیدا شدن که نه تنها اون رو فارسی سازی کرد بلکه چندتا سرور هم تو ایران واسه ایرانیا واسش ساختن. بازی کردنش مجانیه ولی کمی هم  pay to win هست. در حالی که پینگ ایرانیا بطور متوسط تو بازی های آنلاین خارجی ۱۳۵(خودم ۱۲۰) ولی میانگین پینگ ایرانیا تو این بازی رو ۴۵. و همین و رایگان بودنش دلایلی هستند که باعث میشه تعداد مناسبی بازیکن انلاین داشته باشه. الان اگر من بخوام فورتنایت بازی کنم با پینگ ۱۲۰ وارد بازی میشم در حالی که پلیر خارجی با پینگ خیلی بهتر از من اونجاست و واقعا تفاوتش محسوسه.

واقعا جای یه بازی هایی از این جنس که کاملا تولید ایران باشه خالیه. و جالبه بدونین این ایده که یه سری اومدن بازی زولا رو فارسی سازی کردند دوباره داره تکرار میشه ولی اینبار با بازی crossfire و میگن سبک بتل رویال هم داره که اگه کیفیت قابل قبولی داشته باشه واقعا میتونه خبر خوبی باشه اگرچه اینکه کاملا ایرانی نیست باعث نمیشه احساس غرور تو رگ هام جاری بشه ولی همین که یه بازی با سبک بتل رویال با پینگ خوب و بازیکنای ایرانی خواهیم داشت بهتر از نداشتنشه. همونطور که داشتن برنامه عصر جدید که یک کپی از نمونه آمریکایی ش هست هم از نداشتنش بهتره. شاید اینکه شما داری از یک ایده دست دوم استفاده میکنی یکم چیپ باشه ولی اجرای همون ایده دسته دوم هم کار هر کسی نیست.

پی نوشت: قبل از اینکه دکمه انتشار رو بزنم به ذهنم رسید که برم ببینم کسی توی تویچ استریم از کراسفایر گذاشته یا نه؟ یک یارویی بود اکه ۱۵۰ تا داشتن نگاهش میکردن و خب باید بگم متاسفانه افتضاح ترین گرافیکی بود که توی عمرم دیدم. حتی از کانتر ۱.۶ هم بدتر. حالا باید صبر کرد و دید آیا ناشر ایرانی چه تغییراتی توش میده ولی کاملا با دیدن استریم ناامید شدم و حیفم میاد نوشته ی بالا درباره کراسفایر رو حذف کنم.

۱۹ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
جمعه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ امیر
ای هر روز نوشن کار سختی است؟

ای هر روز نوشن کار سختی است؟

واقعیت اینه که نوشته شدن این پست خودش جواب مثبتیه به سوالی که توی تیتر اومده.

یک ساعته که صفحه ارسال مطلب جدید بازه و هیچی ننوشتم. سوال بالا یکم ابهام داره، هر روز چه چیزی بنویسی؟ جنس نوشته ها چطور باشه؟ آیا نوشته ها کلماتی باشه که بعد از زدن دکمه انتشار، بلافاصله، حتی خودت علاقه به خوندش نداری و حتی بعد از چند سال که چشمت به اون میوفته مضخرف بودنش یادت میاد؟ نمونش میتونه خسته کننده ترین صورت گزارش رویداد های روزانه باشه یا چسناله هایی که با دو کلمه خوب و بد توصیف شدن. یا یه پله بالاتر نوشته های مربوط به رویداد های جدید باشه که اکثر مردم ازش خبر دارن و بیشتر جنبه نقد و تحلیل و بررسی داره و یا یک نوع نوشته ای تاریخ مصرف نداره و مخاطب هر موقع بهش برخورد بکنه با نوشته رابطه خوبی برقرار کنه و اون نوشته بتونه در مخاطب احساس مثبت ایجاد کنه و مخاطب منتظر پست جدید باشه و حتی اگه یک کتاب ۵۰۰ صفحه ای هم بنویسه یکضرب اونو بخونه. خب این توصیف اخری شاید موصوف یه نویسنده باشه که در سطح جهانی معروف باشه ولی خب چی میشه اگر یکی که میتونه یه نویسنده در سطح جهانی باشه بجای کتاب نوشتن بیاد وبلاگ بنویسه؟

همه این ها به کنار، همه ادم ها اگر شروع به هر روز نوستن بکنن بعد از یه مدت خیلی کوتاه خالی میشن. منظورم از خالی شدن حالتی هست که من الان به اون رسیدم. البته به شرطی که دغدغه یک نوشته خوب رو داشته باشند. و شاید بهترین وسیله برای پر کردن ش کتاب باشه ولی باز هم رسیدن به ایده های جدید خودش یه چالشه.

راستش را بخواهید همین الان هم چندین جمله در همین پست نوشتم و بعد حذفش کردم. احساس میکنم برای داشتن یک نوشته بدردبخور اول باید خودم یک ادم بدردبخور باشم و زمانی مخاطب من را جدی میگیرد که نتیجه را به او نشان بدم نه هدف را

۱۷ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۳۴ ق.ظ امیر
مشکلی که این روز ها دارم

مشکلی که این روز ها دارم

تقریبا سه ماه میشود به یوتیوب میروم. اگر فقط بگویند بین یوتیوب و اینستگرام یکی را انتاخاب کنم قطعا یوتیوب را انتخاب میکنم. اگرچه جنسشان خیلی متفاوت است. نمیدونم این ویژگی جدید اضافه شده یا نه ولی یوتیوب به کاربر از بین کسانی که دنبال میکنم و نمیکنم ویدیو پیشنهاد میدهد، امروز با یک نوتیفیکیشن به یوتیوب کشیده شدم و دو ساعت در آن گیر کردم. پیجی به نام Adam LZ. او یک یوتیوبر است و علاقمند به ماشین. ۱۲ ماشین دارد و اکثر آن ها تیون و بوست شده است. ۲۲ سالش است. علاقه اصلی اش دریفت است. تا اونجایی که من مخاطب در جریانم کل درامدش از یوتیوب و فروش وسایل با برند شخصی خودش است. محتوای زیادی تولید میکند و اگر یک ویدیو جدیدش را با ویدیو یک سال پیش او مقایسه بکنید پیشرفت و رشد و توسعه رو در اون میبینید از ویژگی های مثبت دیگه اون  وجود عنصر واقعیت در محتوای که جدیدا در او ایجاد شده و به تصویر کشیدن رابطه او با اطرافیانش، در واقع شاید اصلی ترین دلیلی که یوتیوب رو همیشه به اینستگرام ترجیح میدم همینه که شما متیونی یک  رابطه فانتزی و غیر واقعی رو تو اینستگرام با بقیه داشته باشی ولی وقتی از به یوتیوب میای شاید غیر ممکن نباشه ولی قطعا اگر کسی اینکار رو بکنه طرفداری نخواهد داشت. 

برگردیم به نوتیفیکیشن، مدتی بود که همین آقای adam lz یک giveaway راه انداخته بود که با خرید از برند شخصیش شانس برنده شدن یک ماشین نیسان R33 اسکای لاین بدست میاوردی. جالب اینجاست که حتی اویل داستان میفهمه که یه جای موتور ماشین مشکل داره بعد کل موتور در میارن تا ته بازش میکنن مشکل رو برطرف میکنن و حتی قسمت داخلی موتور رو رنگ میزنن و کل موتور رو تمیز میکنن و سرهم میکنن، یک توربو جدید و یک مانیفولد ورود هوا و از هدرز تا اگزوز رو هم عوض میکنن. خلاصه یه ماشین ۵۰۰ اسب بخاری میسازن. نوتیفیکیشن ویدیوی اولین واکنش برنده وقتی ماشین رو از نزدیک میبینه و سوارش میشه.

فک کنم از تیتر پست خیلی دور شدیم  اگر یه دسته بندی مخصوص رویداد های یوتیوب اضافه کنم خوبهlaugh.

مشکلی با دیدن اون یک ویدیو ندارم، مشکل اینجاست که ویدیو یک ربعه ولی من یک ساعت نیم تو یوتیوب میمونم. مشکل اینجاست من با خودم قرار میذارم که کد بزنم ولی میشینم انیمیشن incredbles 2 نگا میکنم شاید اینکار ها رو هم انجام بدم هنوز وقتی داشته باشم و بازم سراغ چیزی که مهمه و باید تمرکزم رو روش بذارم نمیرم و خط کد زدن فقط یک کاره که با خودم این روز ها قرار گذاشتم انجام بدم، در واقع الان انتظار خودم رو آوردم پایین تا بیشتر واقع گرا و قابل انجام باشه.

اگرچه که وبلاگ نویسی رو دارم خوب پیش میرم ولی هنوز چند مورد دیگه تو لیست دارم که میتونم به لیست انتظار هایی که از خودم در طول یک روز دارم اضافه کنم ولی نکردم. واقعا میتونم بگم قسمت زیادیش مربوط به عادت خواب بدم میشه که هر روز که دیر بیدار میشم کلا انگیزه م رو از دست میدم.

واقعا تو فکر اینم یکم درباره اتفاقایی که تو یوتیوب میوفته بنویسم.

۱۶ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر