mad men سریالیه که شاید بعضی موافع هنگام دیدنش عیب هاش رو تشخیص بدم ولی با همه خوبیاش کاری میکنه که عیب هاش رو فراموش کنی. mad men سریالیه که استاد تغییر کاراکتر ها و خلق کاراکتر های حذابه و این که من مخاطب درگیر دغدغه های و مشکلات اکثر و حتی همه اون ها میشم نشونه یه محصول فوق العاده س، واقعا کاراکتری وجود نداره که احساس اضافی بودن اون حس بشه، مثلا حتی بچه های دان که گاهی اوقات اونها رو میبینیم و دیالوگ های کمی دارند اما با همون دیالوگ های کم بیشترین تاثیر روی مخاطب میگذارند. شاید درباره فصل اولش گفته بودم سریال دائم این پیام که دنیا هیچ معنایی نداره رو به مخاطب میفرسته و این توی فصل دوم هم وجود داره ولی با این وجود بعضی کاراکتر ها انگار که با این مفهوم مشکل دارند و در حال تلاش برای معنا دادن به زندگی خود هستند. هیچ کاراکتری در سریال قهرمان نیست و هیچ کدام آن ها معمولی نیستند. در واقع معمولی بودن ها در غیر معمولی بودن آن ها تعریف شده. همه آن ها ویژگی های خوب و بد دارند. بعضی مواقع احساس میکنم نویسندگان به دلیل نداشتن محتوا کاراکتر ها را در شرایطی خاصی قرار میدهند، شاید در نگاه اول واسم جذاب نبود ولی تا همینجا که اومدم اطمینان دارم به نویسنده ها که اگرچه بعضی اوقات اتفاقات غیر منطقی برای کاراکتر ها درست می کنند اما باز هم با ایده های شگفت انگیزشون آدم رو به تعجب وا میدارن. هر دو فصل پیرو یکسری مفهوم هایی هستند بصورتی که فصل اول با مفهموم خیانت درگیر بود و این فصل با هویت و تعهد.

این بعد از این که 13 قسمت 50 دقیقه رو دیدم دارم مینویسم و حافظه من جواب نمیده تا رویداد ها و اتفاق های این فصل رو بنویسم و اون ها بررسی کنم و بیشتر این حسیه که بعد تموم شدن فصل دارم. 

این ایده تو فکرم هست که در حال نگا کردن درباره ش بنویسم بجای اینکه بعد از دیدن همه قسمت ها بنویسم و شاید برای فصل سوم ش این کار رو بکنم.