Public Notes

۶ مطلب با موضوع «درباره فیلم و سریال» ثبت شده است

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۶ ق.ظ امیر
درباره فیلم million dollar baby

درباره فیلم million dollar baby

Million dollar baby فیلمی که مدتی زیادی توی هادر کامپیوترم خاک میخورد و هر دفعه قبل از نگا کردنش توی گوگل درباره ش سرچ می کردم

و بخاطر اینکه ژانر بوکس بود از دیدنش منصرف میشدم. از ژانر بوکس بدم نمی‌آید اما گاهی تکراری بودنشان باعث می‌شود خیلی به طرفشان نروم

فیلم نه تنها خیلی از انتظارات من رو درباره یک فیلم ژانر بوکس برآورده کرد بلکه هر چه بیشتر پیش میرفت من رو شگفت زده تر میکرد. علاوه بر فیلمنامه و فیلمبرداری بی نظیرش و خلق اکشن هایی که نفس شما را بند می‌آورد و آدرنالین را در خون شما تزریق میکند و بازی‌های بی نقص هیلاری سونک در نقش مگی و مورگان فریمن در نقش ادی اسکراپ و بازی کم نقص کلینت ایستوود که کارگردانی فیلم را هم بر عهده دارد. درامی را مخلوطش میکند که اگر حتی همه ی صحنه‌های مبارزه درون رینگ را از آن حذف میکردیم هنوز با فیلمی طرف بودیم که ارزش دیدن داشت و دست روی مفاهیم و عناصری میگذارد که انتظار بودن آن‌ها در یک فیلم با ژانر بوکس نداریم و همه این‌ها به کنار وقتی به پای یک فیلم با این ژانر مینشینید داستان معمولاً از قبل مشخص است کل حرفی که فیلم برای گفتن دارد این است که کاراکتر داستان چگونه از نقطه A به B میرسد ولی در اینجا شاید کاراکتر اصلی ما از نقطه A به B میرسد ولی داستان به همین جا ختم نمیشود.

داستان از این قرار است که مگی شخصیت اول زن فیلم که در اوایل ۳۰ سالگی اش است و تا به آلان فقط یک پیشخدمت معمولی بوده و هست و در یک خانواده فقیر که پدرش آلان دیگر زنده نیست و مادرش که باورها و عقاید تاریخ گذشته‌ای دارد و هیچ گونه محبتی را نثار فرزندش نمیکند به دنیا آمده.

مگی از وضعیت زندگی‌اش راضی نیست و بهتر بودن را برای زندگی خودش و حتی برای خانواده اش میخواهد و راه رسیدن به هدف ش را در بوکس میبیند. او فرانکی را پیدا میکند که مربی بوکس است و باشگاهی دارد. فرانکی شخصیت اصلی مرد فیلم است. فرانکی که در دهه هفتم زندگی‌اش است گذشته پر اتفاقی داشته و شخصیت پیچیده و پر رمز رازی دارد. او دختری دارد که خیلی وقت است او را ندیده ولی هفته یکبار برای او نامه میفرستد اما همه آن‌ها خوانده نشده برگشت میخورند.۲۳ سال است که به کلیسا می‌رود و با سؤال‌های خود کشیش کلیسا را میرنجاند اد با بازی مورگان فریمن در باشگاه او کار میکند و فرانکی زمانی مربی او بوده ولی اد در آخرین مسابقه اش که ۱۵ راند طول میکشد یک چشم خود را از دست داده و به همین دلیل است که فرانکی در مدیریت مسابقه‌های شاگردانش محافظه کار است. نریشن هایی هم با صدای اد میشنویم که به روایت داستان کمک بزرگی میکند.

در قسمتی از نریشن است که اد میگوید هر بوکسوری کله شقی خاص خودش را دارد و اگر شما بتوانید آن کلی شقی را از وجودشان حذف کنید دیگر آن فرد رو نمیشود بوکسور نامید و همین تعریف برای اکثر شخصیت‌های داستان صدق میکند.

Million dollar baby فیلمی است که بعد دیدنش هنوز هم فکر شما درگیرش است. لحظاتی دارد که خالق هیجان و بغضی در گلو شماست. فیلمی است که در حالی که از پوچی دنیا و جبر محیط میگویید سعی میکند یک رابطه معنادار پدر و دختر که حتی هم خون هم نیستند رو هم به تصویر بکشد. فیلمی است که از زندگی بعد از اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میگوید.فیلمی است که به جای جواب دادن به پرسش ها پرسش هایی بدون جواب دارد فیلمی نیست که پیام یا رسالت خاصی داشته باشد. شما را همراه شخصیت هایش میکند. شخصیت‌هایی که در شرایطی قرار میگیرند که باید تصمیماتی سختی بگیرند چه شما موافق تصمیماتشان باشید یا نه.

۰۸ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۳۸ ق.ظ امیر
درباره فیلم columbus

درباره فیلم columbus

کلمبوس شاید برای مخاطب عام ساخته نشده باشد. اما اگر از مخاطبین فیلم باشید قطعا فیلمی است که مدت ها در ذهن شما ماندگار میشود. کلمبوس اولین فیلم کوگونادا است. هلی لو ریچاردسون که او را قبلا در یک نقش فرعی در فیلم the edge of seventeen دیدیم، اینجا در نقش اصلی، درخشان و پر رنگ میبینیم. به اختمال زیاد در همان دقایق اول فیلم متوجه اتمسفر متفاوت فیلم میشوید. دقایق اولی که بجای کمی پر انرژی بودن و یکسری دیالوگ برای معرفی کاراکتر ها قبل از شروع روایت داستان خیلی آرام و ساکت در دقایق اول شروع به روایت میکند. میتوان گفت کلمبوس حداقل درباره دو چیز است: رابطه آدم ها با پدر و مادرشان و معماری، شاید فکر کنید که این دو موضوع اصلا به همدیگر ربط نداشته باشند ولی کوگونادا نه تنها این دو را با هم مخلوط میکند بلکه لذت کشف دنیای معماری را که به احتمال زیاد شما آن را تجربه نکرده اید را به شما می دهد و این لذت را با استفاده از قاب های شگفت انگیر خود و مجموعه ای از دیالوگ هایی که کم کم به خورد مخاطب می دهد به مخاطب انتقال میکند.

کیسی با مادرش در کلمبوس زندگی می کند او در کتابخانه ای کار میکند و علاقمند به معماری است. کلمبوس شهری است که پر است از ساختمان هایی که توسط معماران معاصر ساخته شده. از ان طرف جین را داریم که در کره جنوبی زندگی میکند و پدر او معمار معروفی است که در آمریکا زندگی میکند. پدر او برای برگذاری یک همایش به کلمبوس می آید ولی بصورت اتفاقی به کما می رود و جین مجبور میشود از کره جنوبی به کلمبوس بیاید.

با اینکه ما حتی چهره پدر جین را هیچوقت نمیبینیم اما از رابطه او با پدرش به خوبی با خبر میشویم. همینطور شاهد رابطه کیسی با مادرش هم هستیم. همانطور که در بالا گفتم این فیلم درباره رابطه آدم ها با پدر و مادرشان است و در این جا دو نمونه رابطه را میبینیم که نه تنها بی مشکل نیستند که یکطرف رابطه در حال آسیب دیدن است و همین رابطه مشکل دار و معماری است که جین و کیسی را به هم نزدیک تر میکند. البته جین و کیسی دو نقطه مخالف در این دو ویژگی هستند بطوریکه جین از معماری متنفر است و برای پدرش اهمیتی قایل نیست بطوریکه در یک کشور دیگر زندگی میکند و یکسال است که با پدرش حرف نزده و در واقع علت تنفر او از معماری از همین رابطه مشکل دارش با پدرش است ولی کیسی علاقه مند به معماری است و اهمیت بیش از حدی برای مادرش قایل است بطوریکه حاضر است حتی آینده خودش را فدای بودن در کنارش مادرش کند.

به غیر از قاب های شگفت انگیز و خاص کوگونادا و آن اتمسفر ارام و ساکتی که کل فیلم شاهد اون هستیم و بازی درخشان ریچاردسون، شاهد یک روایت درگیر کننده و شخصیت پردازی حساب شده هم هستیم بطوریکه نه تنها حاضرید به همه حرف هایی که درباره معماری زده میشود گوش بدهید حتی به خنده دار جلوه دادن یک جمله معمولی توسط کیسی هم میخندید و احساسات پشت یک نگاه طولانی کیسی، زمانی که دوست او که در کتابخانه با او کار میکند و حرف بی ربطی به او میزند را درک میکنید.

کلمبوس ارزش یک بار دیدن را دارد اما اگر مخاطبش نباشید شاید قبل از این که فیلم تمام بشود حوصله تان سر برود اما اگر مثل من مخاطبش باشید شاید با هر بار دیدنش لذت ببرید.

۰۶ مرداد ۹۸ ، ۰۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ب.ظ امیر
Judge Morty

Judge Morty

یکی از پدیده های عجیب غریب امروز سریال ریک و مورتیه. سریالی که تو اپیزود های ۲۰ دقیقه ایش یک ساعت و نیم محتوا داره و دیوانه وار ترین ایده ها رو دور هم جمع می کنه و به شما نشون میده و بعد از دیدن همه قسمتایی که اومده مختون سوت میکشه اگر بگم گوینده ریک و مورتی یک آدمه. جاستین رویلند و این آدم تو واقعیت هم کم کسری از دیوانگی توی سریال نداره.

در حالی یکی از تفریحات این روزهام شده ولگردی توی یوتیوب، به این ویدیو رسیدم. ویدیوی که جز سریال نیست ولی صدا گذاری جاستین رویلند و انیمیشن که خیلی شبیه به سریال ولی توسط یکی از طرفداران سریال رو داره. ویدیو با یک ریتم آروم شروع میشه و تا آخر با شیب صعودی به سمت دیوانه وار بودن میره. و از همه دیوانه وار تر اینه که تو بخش کامنت همه میگن که این حرف ها توی یک دادگاه واقعی اتفاق افتاده.

لینک یوتیوب

۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۲۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر
پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ب.ظ امیر
فصل دوم سریال mad men

فصل دوم سریال mad men

mad men سریالیه که شاید بعضی موافع هنگام دیدنش عیب هاش رو تشخیص بدم ولی با همه خوبیاش کاری میکنه که عیب هاش رو فراموش کنی. mad men سریالیه که استاد تغییر کاراکتر ها و خلق کاراکتر های حذابه و این که من مخاطب درگیر دغدغه های و مشکلات اکثر و حتی همه اون ها میشم نشونه یه محصول فوق العاده س، واقعا کاراکتری وجود نداره که احساس اضافی بودن اون حس بشه، مثلا حتی بچه های دان که گاهی اوقات اونها رو میبینیم و دیالوگ های کمی دارند اما با همون دیالوگ های کم بیشترین تاثیر روی مخاطب میگذارند. شاید درباره فصل اولش گفته بودم سریال دائم این پیام که دنیا هیچ معنایی نداره رو به مخاطب میفرسته و این توی فصل دوم هم وجود داره ولی با این وجود بعضی کاراکتر ها انگار که با این مفهوم مشکل دارند و در حال تلاش برای معنا دادن به زندگی خود هستند. هیچ کاراکتری در سریال قهرمان نیست و هیچ کدام آن ها معمولی نیستند. در واقع معمولی بودن ها در غیر معمولی بودن آن ها تعریف شده. همه آن ها ویژگی های خوب و بد دارند. بعضی مواقع احساس میکنم نویسندگان به دلیل نداشتن محتوا کاراکتر ها را در شرایطی خاصی قرار میدهند، شاید در نگاه اول واسم جذاب نبود ولی تا همینجا که اومدم اطمینان دارم به نویسنده ها که اگرچه بعضی اوقات اتفاقات غیر منطقی برای کاراکتر ها درست می کنند اما باز هم با ایده های شگفت انگیزشون آدم رو به تعجب وا میدارن. هر دو فصل پیرو یکسری مفهوم هایی هستند بصورتی که فصل اول با مفهموم خیانت درگیر بود و این فصل با هویت و تعهد.

این بعد از این که 13 قسمت 50 دقیقه رو دیدم دارم مینویسم و حافظه من جواب نمیده تا رویداد ها و اتفاق های این فصل رو بنویسم و اون ها بررسی کنم و بیشتر این حسیه که بعد تموم شدن فصل دارم. 

این ایده تو فکرم هست که در حال نگا کردن درباره ش بنویسم بجای اینکه بعد از دیدن همه قسمت ها بنویسم و شاید برای فصل سوم ش این کار رو بکنم.

۲۳ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۵۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ ق.ظ امیر
درباره فیلم green book

درباره فیلم green book

green book فیلمی که که قبل از برنده شدن اسکار آن را نمیشناختم. ولی قبل از این اتفاق در لیست دانلودم وجود داشت. شاید دلیل این که در لیست دانلودم وجود داشته فقط پوستر زیبا اون بوده.

green book فیلمی است که هر مخاطبی آن را میفهمد و به احتمال زیاد از دیدن آن احساس پشیمانی نمیکند. شاید بگید این که این فیلم جایزه بهترین فیلم سال را برنده شده باعث بشه در نظر من تاثیر داشته باشه ولی بد نیست که این رو بگم سال ۲۰۱۷ که فیلم moonlight برنده بهترین فیلم شد و من بعد از برنده شدنش فیلم رو دیدم و اون رو اصلا لایق برنده شدن اسکار نمیدونستم. در حالی که برنده اسکار سال پیش یعنی the shape of water رو که قبل برنده شدنش هم دیدم و هم خوشم اومد. امسال این فیلم رو دیدم و نه تنها خوشم اومد که به یکی از فیلم های مورد علاقه من هم تبدیل شد.

شاید مهمترین دلیلی که باعث شد این به فیلم های مورد علاقه ام بپیونده اینه که صفات زیادی رو کنار هم دیگه داره که شاید هر چند تاش رو توی فیلم های دیگه پیدا کردم اما همه اون ها رو توی یک فیلم نه.

صفاتی که به اکثر سکانس های فیلم محتوای خوب تزریق میکنه. اگرچه اکثر این محتوای خوب فقط به دو کاراکتر اصلی این فیلم تزریق شده در حالی که کاراکتر های دیگه مثل همسر تونی یا دو نوازنده همراه دان و تونی که حتی از کمبود دیالوگ رنج می بردن تزریق نشده ولی نقاط قوت این فیلم خیلی بیشتر است که این نقطه ضعف در مقابل ان ها خیلی کم به چشم میاد.

فیلم با معرفی تونی شروع میشود. مردی خانواده دوست با فرهنگی دوست داشتنی(که البته نژاد پرست است). مردی که برای پول در اوردن دست به هر کاری میزند. و البته مخاطب او دوس دارد. نه فقط بخاطر اینکه گاهی اوقات همانند یک ابر قهرمان عمل میکند. بلکه چون حاضر است بخاطر باور های خودش بر خلاف عقاید اطرافیانش عمل کند. عزت نفس دارد و خب کل بار صفت سرگرم کننده بودن فیلم را هم به دوش میکشد.

در طرف دیگر دان با مقدمه ای بسیار عجیب و غریب و غیر منطقی معرفی میشود. اگرچه دان اصلی همان دانی است که در ادامه میبینیم ولی واقعا این که در اول فیلم اینقدر عجیب و غریب وارد صحنه میشود هنوز جای سوال است برای من. دان کسی است که انتخاب کرده وسط میدان جنگ باشد ان هم با انتخاب کردن راننده سفید پوست در حالی که میتوانست به راحتی راننده سیاه پوست بگیرد همان طول که حتی برای راهنما سفر مخصوص سیاه پوستان وجود دارد. و رفتن به تور طولانی در حالی که میتوانست درامد بیشتری را بدون رفتن به تور کسب کند. 

جنگ او محدودیت هایی است که در جامعه دارد از بازداشت شدن بی دلیل تا عدم استفاده از دستشویی و پرو کردن کت و شلوار.

در حالی که دان را در تمام مدت در حال جنگیدن و پیگیری دغدغه هایش میبینیم. شکل گرفتن دوستی تونی با او را هم با یکدیگر می بینیم. و در حالی که شکل گرفتن دوستی ان های را می بینیم فیلم پروتکلی از روابط دوستانه دو نفر را هم تعریف میکند و باز هم در همان حال نشان می دهد داشتن یک دوست با ارزش چقدر میتواند زندگی شما تغییر بدهد. نه تنها می تواند تو را از دردسر نجات بدهد بلکه میتواند به زندگی تو معنی ببخشد. دوستی که دو طرف بر روی یکدیگر تاثیر میگذارند.

و در این میان تا جایی که میتواند کلیشه زدایی میکند و در جهت واقع گرایی پیش میرد. بطوریکه در حالی که دان اجازه ندارد در یک رستوران سفید پوستان غذا بخورد بدون پیشگیری تونی از او در یک بار سیاه پوست دزدی می شد. در حالی که یک پلیس سفید پوست او را بی دلیل بازداشت می کند پلیس دیگری انها را نگه میدارد تا ان ها را از پنچری لاستیکشان با خبر کند و در حالی که دان همیشه مورد ظلم قرار میگیرد گاهی هم او بیش از حد واکنش نشان می دهد. و همین سیاه و سفید یا صفر و یکی نبودن ان از همان صفاتی است که در کنار بقیه صفات خوب دیگر ش قرار گرفته. 

و هنر فیلم همینجاست که  من رو در تمام مدت فیلم پیگیر رویداد های فیلم نگه میدارد و در طول فیلم با شخصیت دان همدلی و همذاپنداری بکنم و شیفته مرام و معرفت تونی بشوم.

 

۱۱ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر
چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ امیر
درباره فیلم a serious man

درباره فیلم a serious man

بعد از این که همراه اول خطمو ۲۸ هزار تومن واسه کلاهبرداری پیامکی شارژ کرد (که اصلا چیزی از من ناخواسته کم نشده بود) سریع رفتم یک بسته نامحدود یک ماه گرفتم. و تا جایی که هاردم جا داشت پر فیلم و بازی ش کردم. 

فیلمها رو بر اساس لیست های پیشنهادی توی وب دانلود کردم ولی هر بار میخوام یه فیلم انتخاب کنم مبینم نیم ساعت گذشته ولی هنوز دارم تو گوگل سرچ میکنم. این بار ولی گفتم از a-z بگیر تا اخرش برو اینجوری شد که چهار پنج تایی که اول لیست بود ودیده بودم رو رد کردم تا رسیدم به این فیلم. بدون این که حتی تو گوگل درباره ش سرچ کنم (که البته اگه میکردم بخاطر کارگردان ش حتما نگاه میکردم) زیرنویس رو دانلود کردم و شروع کردم به دیدن..

اول از همه باید بگم این فیلم اصلا یک فیلم عامه پسند نیست. ینی کسی که تو عمرش فقط فیلم ایرانی و خارجی هایی که توی تلویزیون و ماهواره میذارن رو دیده باشه بنشونی پای این فیلم قطعا تا اخرش دوام نمیاره. 

شاید اگه بگم این یک فیلمه درباره یه شخصی که داستانش توی دین های اسلام و مسیحیت و یهودی گفته شده خیلی تمایل نداشته باشید که فیلم رو نگاه کنید. راستش اگه به منم میگفتن خیلی تمایل نداشتم. ولی بعد از دیدنش حسی رو داشتم که بعد دیدن فیلم mother! داشتم. اول از همه سردرگمی. این که اصن این فیلم درباره چی هست. دوم اینکه مدام تو فیلم سرنخ هایی از این که این یک فیلم علمی تخیلی یا یکم فانتزی هست رو میده در حالی که نیست.( فیلم مادر هم که هیچ کدوم از اینا نبودم.در واقع فیلم مادر کلا یک استعاره بود) و این حس پوچی و پوچ گرایی که تو فیلم no country for old men و Inside Llewyn Davis از همین کارگردان هم وجود داشت. از کارگردانی تمیز و شگفت انگیز هم که نگم براتون که هر چی فیلم از برادران کوئن دیدم اخرش از هیچی که لذت نبرم قطعا از کارگردانی ش لذت میبرم.

موسیقی تاثیر گذار و یکم ترسناک در کنار ترکیبی از کمدی خاص ش و عجیب غریب بودن شخصیت ها و اتمسفر دهه شصتی که خیلی خوب به تصویر کشیده شده و بازی درجه یک شخصیت اول فیلم لری دلایلی هستن که میتونم برای هدر نرفتن وقتم بگم.

شاید قبل از دیدن فیلم دونستن اینکه داستان فیلم یکم به داستان ایوب(همین ایوبی که خیلی صبر دارهlaugh) ربط داره بد نباشه. اگرچه که یکم وارد جزئیات بشیم نمیتونیم بگیم لری شخصیت اول فیلم ایوبیه که داره تو دهه ۶۰ تو امریکا زندگی میکنه. در واقع بیشتر درباره یه مرد یهودی مذهبی که با خانوادش تو حومه شهر زندگی میکنه و تا اخر فیلم فقط به مشکلات و بدبختیاش اضافه میشه و فیلم درباره واکنش لری در برابر این مشکلاته با در نظر گرفتن اینکه او یه ادم مذهبیه.

شاید اگه از داستان فیلم خوشتون نیاد ولی پیشنهاد میکنم حداقل بخاطر کارگردانی خیلی خوب برادران کوئن هم که شده فیلم رو نگاه کنید.

۰۸ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر